چهار روز مانده به 139876

ساخت وبلاگ

به نام خدا و سلام

هفته قبل داشتم براش توضیح می دادم درخصوص خودم، احساساتم و شخصیتم و ... . یک هو وسط حرف به ذهنم رسید که من همیشه با خودم صحبت کردم. یعنی خودم فکر می کردم که دارم در نوشته هام طنّازی می کنم و کمی نمک میزنم به کارم با این حرف ها، یا دارم جو رو عوض می کنم یا دارم خود زنی می کنم یا ... ولی به نظر می آید این را گفتگوی میان دو بُعد خود هم بدانم. البته موقع گفتن این حرف ها داشت خنده ام می گرفت. آخه گویی من محمدرضا گلزارم و اون آتیلا پسیانی و تو فیلم آتش بس نشستیم و اون داره میگه به حرف کودک درونت گوش بده، ببین چی میگه! فقط فرقش این بود که من جای گریه کردن های محمدرضا گلزار، بیشتر مات و مبهوت خودم و حدیث نفس هام بودم و کمی هم خنده ام گرفته بود. وات دِ فاز گلم؟ :))

خلاصه زاویه نگاه آدم ها خیلی مهمه. یعنی من در جایگاه خودم یه نگاه و قضاوت دارم که وقتی روبروییم داره نگاه می کنه شاید 180 در جه عکسش رو بفهمه. این رو واقعاً حس کردم. فکرشو بکن تو با خودت فکر می کنی مثلاً من چه ایثارگرم و من چه ها که نکردم و من چه مرد بزرگی ام و هر چی اتفاق مثبت داره میفته به برکت من و چشم پوشی از نقایص دیگرانه و فلان و بهمان؛ ولی وقتی می بینی اون یکی دیگه هم دقیقاً همینا رو داره فکر میکنه و از این بالاتر، خودش رو به مراتب ایثارگرتر، بزرگترتر می پنداره. کاری به حق و ناحق ندارم، قضاوت شخص ثالث رو هم بگذریم. کلاً توی ذهن خودمون گیر می کنیم گاهی و اونقدر برای خودمون پیله می سازیم که دیگه متوجه هیچی نمیشیم. (فکر کنم یه کم قاطی نوشتم چون شدیداً تحت فشارم، بیش از سه ساعته باید برم دستشویی و دیگه طاقتم طاقت شده دارم آسمون ریسمون می بافم، لذا می روم و با خیالی راحت و ذهنی باز و ضمیری مطمئن بر می گردم.)

فعلاً :)

اضافه کردن فاوآیکون به وبلاگ پیرمرد...
ما را در سایت اضافه کردن فاوآیکون به وبلاگ پیرمرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : oldman بازدید : 128 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:47